دوازده قـرن استــــ که :
هر صـبح و شـام ، طـلوع و غـروب خـورشید را نظاره می کند.
صــدها سال استــــ که :
بی صـبرانه منتـظر بیـداری انسـان هـا "
به ویـژه شـیعیان و صـدور فـرمان الـهی ظـهور استـــ.
تعجبــــ اینجـاستــــ که :
چـرا بشـر اورا نمی خـواهــد .؟
چــرا شیعیانش آن گــونه کــه باید یادش نمی کنند .
و برای ظـهورش دعــا نمی کنند ...!؟
برای سلامـتی آقــا امـام زمـان صلـوات
اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج
این هـفته هم گذشتــــ تـو امـّا نیامدی
خـورشـید خـانـواده ی زهـرا (س) نیامدی
از جاده ی همیشه ی چشم انتـظارها
ای آخرین مسافر دنیـــا نیامدی
صبحی کنار جاده تو را منتظر شدیم
آمد غروب ،رفت و تو آقــا نیامدی
امروزمان که رفت چه خاکی به سر کنیم؟
آقـای من ! اگر زد و فـردا نیامدی
غیبتـــ بـهانه ای است که پاکـیزه تر شویم
تا روبرویمـان نشـدی ، تا نیـامدی!
( علی اکبر لطیفیان )
اللـّهم عجل الولیّکـــ الفرج المـهدی علیه السّلام.
چه مسعود و مبارکـــ استــــ روزی که جـهان ,
از فـتـنه انگـیزی ها پاکـــ شود "
و حکومتـــ عـدل الـهی بر سـراسـر گـیتی گسترش یابد ,
و پرچـم عدالتـــ و رحمتـــ حق تعـالـی بر زمین افـراشته شود.
سلـطان توئـی .! کجــا ببـرم عرض حاجتی ...؟
ســائل مـنم ، چگــونه نگــاهـم نمی کنـی ...؟
تا " کـسی رُخ ننـماید نَبـَرد دل زِ کسی
دِلبـَـر مـا " دلِ ما بـُرد و بــِمـا رُخ نَـنِمود
کـاش در مابقـی این رمضـان ..." لایق دیـدار شوم
سـحری با نظر لطفـــ تــو بیــدار شـوم
کاش منّتـــ بگـذاری به سـرم مـهدی جان
تا کـه هم سـفره تـو لحـظه افــطار شـوم ...
روز مــیلاد با ســعادت منجـی عالــم بشـریّتــــ "
اعلیـحـضـرت " اَبــَر قـدرت " حضـرت مـهدی مـوعـود (عـج)
بـر شـیعـیان جـهان مبارکـــ بـاد ...
هر روز ساعت دلم را عقب میکشم " تا خـیال کـنم ...،
دیـر نکــرده ای هــنوز ...!
نگــاه های خیس مــرا ببین ...!
خسـته ام از نبودتــــ، از بـودنـم بـی حضـور تـو ...
نگـاه هـای مـردم سنگین شده ؛ گویی دیگر باور ندارند آمدنتـــ را.
منتظـرت می مـانیـم ... بیـــــا...!!!
" مـردم قـــبل از آخـر الـزمــان
امـام زمـانـشان را با چـشم دیـده انـد ...؛
و بـرای آنـها دلـنـشین بــوده ؛
ارزش ایمان مردم آخر الزمان که چون ندیدند "امام خود را؛
.ممکن است با اکــراه مواجـه شوند
. پــا روی این حـس خـود می گــذارند
اگرچه در شناخت امـام زمــان و دین آنچه بیشتر؛
"از چشم ظاهر به آدمی کمک می کند
بصیرت دل هست. این در حالی است که مردم آخر الزمان، ازعقل
.و هوش بیشـترى نیـز ؛ برخـوردار هـستـند
اللـهم عـرفـنی حجتکـــ
فانکــ ان لـم تعـرّفـنی حجتکـــ ضللتـــ عن دینـی ...؛
اللـهم عـجل لولیکـــ الـفرج
شیعیان ما به اندازه آب خوردنـی ،
ما را نمی خواهـند"اگر بخواهـند ،
دعـا می کنند و فرج ما میرسـد ...
اللّـهم عَجِل الوَّلیکـَ
او خــــواهـد آمــد ...
و کلمــه انتــظار از واژه نامــه ها حذف خواهد شد ...
اللّــهم عَجِل الــَّولـیکـــَ الــفَرج .
من شنیدم که شما فصل بــهاری آقــا
به دل خسته ی ما جان و قــراری آقــا
در هیاهوی شب و روز تو را گـم کـردیم
غــافل از آنکـه شمـا اصـل بــهاری آقــا
عمر امسال گذشت و خبری از تو نشد
هـوس آمـدن اینــ جمـعه رو داری آقــا ...؟
روزگاری ست ؛ باد می وزد وگل پـرپـر می شود ...
به امــید روزی که گلــی بشـکفد و بــادها را پــرپــر کــند .
اَللـّهم عَجـّـل لِـوَلـیّکـــــَ الــفـَرَج
کتیــبه ای بی سـتون نـصبـــ می کـنم ..."
بر فـراز آسـمان از دریـای محـّبتــــ .
تــا بـزرگـواریـتان را زمین و زمــان ؛
انگشتـــ حیرتـــ بگـزند و آقـاییتـــان را به رخ خلـق بکـشم .
از تـو بایـد گـفتن به قلــم سـتایش " ای آقــای من ...
گرچه شبـــ تاریکـــ استـــــ ...
دل قـــوی دار سحر نزدیکـــ استــــ ...
شبـــ تـار منـــ خـــــدایا ز چـه رو ســحر نــدارد ...
مگـر اینـــ عــزیز زهــرا ز دلــم خــبر نــدارد ؟؟؟
تـو بـه منـــ مگـر نگـفـتی غـم دل بـه او بگـویـم ؟؟؟
همـه دم زنـم صـدایشـــ شـنوم مگـر نـوایـشــ
چـه کـنم کـه آهِ سـردشــ بـه دلـم اثــر نـدارد ؟؟؟
تـو بگـو کـجا روم منـــ کـه جـمالِ او ببـینـم ...؟
بـه کـجایـی ای عـزیـزم نگـری بـه حـال و دردم ...
کـه فـراق و دوری تـو بـه جـز از ضـرر نـدارد ...
تـو بـرای شـیعـه هـستـی چـو پــدر بـه اَمـر یـزدانـــ ...؟
تـو بیــا کــه شـیعـه جــز تــو پـدری دگــر نـدارد ...
میرسد روزی که بی چـون و چـرا می بیـنمتــــ
میرسد روزی که ای شاهِ وفــا می بیـنمتــــ
میرسد روزی که تکـیه میـدهی بر کــعبه و
در کـنار خــانه ی امـنــِ خــدا می بیـنمتــــ
من امـید وصـل دیـدار تـو را دادم بـه دلــــ
یوسفـــ گمـگـشـته ی خـیـرالـنسـا می بیـنمتــــ
یـابن طـاهـا، یـابن یـاسـین، یـابن طـور، آقـای من
شـاه دین، حـبل الـمتـینـــ ، کـهفـــ الـوری می بیـنمتــــ .
اَللـّهُمَ عَجِلِ الوَلیـِکَ الفَرَج
هرچـه سـریع گـام بر می دارم و حتــی می دَوم ...!
اما باز هم به پای زمان نمی رســم .
می ترسم زمان به خط پایان برسد و من در حسرت دیدارت ،
در کــویـر خیــال بـِخُـشـکـَم ...
مولایِ تنــهای من ...! دلــم پــَر می زنـد برایِ شــما ...
امــام صــادق علیـه السـّلام :
خــداوند " ما و شما را به رحمتــــِ خودش ،
بدیـها ، آفــات و بــلا هــا حفـظ میکـند" انشــاءالله ...!
وَ او سرپرست همه کارهاست و بر هر چیزی بخواهد قدرت دارد.
اِنََّ القـُـدرَةَ لِلّـهِ جـمیعــــاً ...
طلـوع می کند آن آفــتاب پنـهانی ... چـرا پنـهانی ...؟!
چــرا نمـی بینیمتــــ ...؟!
چــرا فـراق ...؟!
تا کِـی ...؟!
می دانـم که قاصــر خـود مـانیم سَـدَِّ ظـهور خـود مـانیـم .
بایدشکست این سَـدِّ سنگی را . باید بشکنیم خـودمان را ...
راحتـــ همگـی بـه راحتـی تـن دادیـــم
یکـــ مشتــــ شعــار نــامعیـن دادیـــم
هر هفتـه غـروبــــ جمعـه ها مـا تنـها
آمـوزش مـنتـظــر نشـسـتن دادیـــم
( اَللـّـهُـــمَ عَـجِـلِــــ لـّـوَلِیَــکـَــــ الــفَـــَرج )