مـــــــــــادرانـــــه   !!!

مـــــــــــادرانـــــه !!!

و لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْراً وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ
مـــــــــــادرانـــــه   !!!

مـــــــــــادرانـــــه !!!

و لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْراً وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ

عبد صالح خدا ...

ولادتــــــ " 

عبد صالح خدا « رجبعلی نکوگویان » مشهور به " 

« جناب شیخ » و « شیخ رجبعلی خیاط »  

در سال 1262 هجری شمسی، درتهران دیده به جهان گشود.  

پـدرش « مـشهدی باقــر » یکـــ کارگر ساده بود.  

هنگامی که رجبعلی "دوازده ساله شد پدرش از دنیا رفت . 

و رجبعلی را که از خواهر و برادر تنی بی بهره بود، تنها گذاشت. 

 

ازدوران کودکی شیخ رجبعلی " 

بیش از این اطلاعاتی در دست نیست.   

او خود ازقول مادرشان ُنقل می کنند: 

  

موقعی که تو را در شکم داشتم شبی " 

[ پـدرتـــــ غـذایـی را بـه خـانـه آورد...]   

خواستم بخورم" دیـدم که به جنب و جوش آمدی! 

و بـا ؛ پــا بـه شـکمـم می‌کوبی، ....... ؟؟؟ 

احـسـاس کـردم کـه از این غــذا ؛  

نــباید بـخورم " 

   

دست نگه داشتم و از پـــدرت پــرسـیدم....؟  

پــدرت گفت :حقیقت این است که این غذاها را " 

بدون اجازه ؛ [ از مـغازه ای که کـار می‌کنـم ،،، ] 

آورده‌ام !  من هـم از آن غـذا مـصرفــــ نـکردم.  

  

این حکایت نشان می‌دهد :  

که پدر شیخ ویژگی قابل ذکری نداشته است.  

از جناب شیخ نقل شده است که: 

 
« احسان و اطعـام یکــ ولی خــدا توسط پـدرش " 

موجب آن گردیده که خـــداوند متـعال او را " 

از صلب این پدر خارج سازد. »

نظرات 1 + ارسال نظر
وب مانی یکشنبه 23 تیر 1392 ساعت 07:29 ب.ظ

سلامسلام
وبلاگ خوبی دارین.
خواستی تبادل لینک کنی خبرم کنم.

عنوان:وب مانی
لینک:http://www.PersianXchange.ir/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد