اگر سهراب میدانست :
که گل به این زیبایی هست ؛
دیگر نمیگفت :
تا شقایق هست زندگی باید کرد.
اگر سهراب میدانست :
که یار من با من زیر باران قدم نمیزند "
نمیگفت :
زیر باران باید خوابید !
اگر سهراب میدانست :
که تنها یار من زیر باران ؛ چتر است.
نمیگفت :
چتر ها را باید بست.
نمیدانم ،شاید سهراب اینها را از سر تنهایی میگفت :
و من از سر دربدری و آشفته سری !
ای سهراب:
تنهایی برای آدم دلتنگی نمیاورد؛
ولی یـــار بــی وفـــا داشتن !!!
برای آدم دربدری می آورد "
همــان بــهتر کــه تـــو تنــها بــودی....