اگــر گــناه وزن داشتـــــ؛!!!
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد ؛
تو از کوله بار سنگین خویش ناله میکردی ...
و من شاید ؛ کمر شکسته ترین بودم.
اگــر غــرور نبــود؛
چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند ؛
و ما کلام محبت را ؛
در میان نگاههای گه گاهمان جستجو نمیکردیم!
اگــر دیـــوار نبـــود؛
نزدیک تر بودیم ؛
با اولین خمیازه به خواب میرفتیم.
و هر عادت مکرر را در میان 24 زندان حبس نمیکردیم.
اگــر خــوابــــ حـقیقتــــ داشتـــــ؛
همیشه خواب بودیم...
هیچ رنجی بدون گنج نبود ...
ولی گنج ها ؛ شاید بدون رنج بودند.
اگر همه ثروت داشتند؛
دل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند؟
و یکنفر در کنار خیابان ؛ خواب گندم نمیدید ؟
اگــر مـرگـــــ نبــود؛
هـمه کـــافــر بــودنـد ؛
و زندگی بی ارزشترین کالا بود.
ترس نبود ؛ زیبایی نبود ؛ و خوبی هم شاید.....
اگــر عشـق نبـود؛
به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟
و چگونه عبــور روزهای تـلخ را تـابـــ می آوردیم؟
آری !!! بی گمان پیش از اینها مــرده بــودیــم...
اگـر عشـق نبــود؛
اگـر کینــه نبــود ؛
اگـر خــداونــد...؛
یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد ؛
من بی گمان؛
دوباره دیــدن تـو را آرزو می کردم و تــو نیـز ؛
هـرگز نــدیــدن مــرا...
آنـگـاه نمی دانــم.
بـراستـی خـداوند کـدامیـکــــ را می پـذیـرفتــــ؟؟؟
دکـتـرعلی شریعتی...دکترعلی شریعی...دکتر علی شریعتی...