بـــار الـــهـا :
درهای لطف و رَحمتت مثل همیشه"باز است .
زیر باران رحمتت دست هایم را به آسمان بلند میکنم.
تا میوه های اجابت بچینم ...
ومی دانم دست هایم " هرگزخالی بر نخواهند گشت.
بـه یـاد تــو " لـحظـه هـایـم را "می گذرانم .
و همیشه بــه تــو می انـدیـشم ...
و تنـها تـو را در این شـهر نیــاز "می خوانـم.
این شـهر ؛ قــبله گــاه نیــاز است
سـجـاده ی ؛ قــبول نــمــاز است
هــرگــز دلــی شـکسته نـمانـده ...
پـشت دری کــه یـکـسره بــاز است.!