در دو چـشم تـو خــدا جـا دارد ... عشق بـا چـشم تـو معنا دارد
مـــــــــــــــادرم:
چـشمـه احـساس تـویی ... عطر خوشبوی گـُل یـاس تـویی
دکتر شریعتی:
مادرم میگفت:عاشقی یک شب است و پشیمانی هزار شب؛
هزار شب است پشیمانم،کـه چرا ؟ یک شب عاشقی نکرده ام.
دوســتی به من گفتـــــ:
میخواهی دنیــا رو داشـته باشی؟... !!!
گـفـتم : دنیــــا ... " تـو دسـتهای منـه وقـتیـــکه...
لبـخـندِ مــادرم جـلو چـشهامــه ...
صــدایِ مــادرم تـو گـوشهـامــه ...
دستهایِ مــادرم ... یــار و پنــاهــمه ...
مــی نـویسـم نـامــه ای از بیـنوایی
ببـندم بـَر پـَرِ مـرغ هـوایـی ...
بــِه بــَر مُــرغَــکــــ"بــه دستـــِ مــادرم "دِه ...
بــِگـو صـَد داد و بیـداد اَز جُــدایی...
او ... بـــــــــــه دنیا آمد تا دختر "مـــادری شود ...،
تشــکیل خانواده داد ... تا یــار و مونس " همسری شود ...،
فــرزند دار شد ... تا مــــادر " فرزندی شود ...،
برای همه "یـــاور و غـمـخـوار شد اما خودش بی یـــاور ماند …
فقط "بــاوفــاترین یــار و پنــاهش " خـــــــــــــداوند بـود.
آری ... ... ... همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم :
با هر بار تراشیده شدن، کوچکـــ و کوچکـــ تر می شود…
از تـمام دلتنـگی هـا ، از اشکــــ ها و شکایت ها و ...
کـه بگـذریم بـایــد اعترافـــــ کــنم...
"مــــادرم "کــه می خـندد وَ در کــنـارمــنه...
تمام غمــهای دنیــا فراموشم می شـه و خوشبختم !
مـــــــادرم ... "
تــو تنـها سـتارهای هـستی کــه در روز و شبــــ عمــرم"
پــُر فــروغ ، میدرخشی.
یه روزی میاد که بعدش دیگه مهم نیست ...
فردایی در کار هست یا نـــه ؟
اون روز " روزی ستــــ کــه : مـــــادرتـــــــــــــ …
خـــداونـدا ؛
من بــا تـمـام کـوچـکـیم بــه جــز مـــادرم "
گــوهر گــرانبــهائی دارم " ... و آن ... مـهربان خــدایی ستــــ "
کــه من دارم و تو نـــداری.!!!
سلام
دوست عزیز ، وبلاگ تون و مطلبتون زیباست
اگه دنبال یه سایت به روز و متنوع می گردین که از وب گردی لذت ببرین بهتون پیشنهاد می کنم حتما به دبدبه سر بزنین. جدیدترین و جالب ترین مطالب دنیای وب رو می تونین توی سایت دبدبه بخونین.
ممنون که واسه خوندن این کامنت وقت گذاشتین.
منتظر شما هستیم