مـــــــــــادرانـــــه !!!
و لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْراً وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ
مـــــــــــادرانـــــه !!!
و لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْراً وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَامـــیــد وآرزو...
امـــیــد وآرز و
آینده متعلق به کسانی ستــ"
که درامیدو آرزوی آن هستند.
آنکه امید رااز دست می دهد"
خیلی چیز هارا از دست می دهد.
امید " داروئی ست که شفا نمی دهد"
ولی درد را قابل تحمل می کند.
امید آنقدر در زندگی بشراهمیت دارد،
که بال برای پرندگان اهمیت دارد.
امـــید " ( مــــادر) " ایـــمان ست .
و امید نیمی از خوشبختی ست.
آری خورشید ثابت کرد :
حتی طولانی ترین شب نیز با اولین
تیغ درخشان نور به پایان می رسد ،
حتی اگر به بلندای یلدا باشد ...
بیدارو شاد و امیدوار باش
خــورشیـــدی در راه استـــــ ...
زنـدگــی......
زنـدگــی دفتــری از خـاطـــرهــا ستـــــ.
یکـــ نفــر در دلــــ شبـــــ ،یکـــ نفــــردردلـــ........
یکـــ نفــر هـمـدم خو شبــختــی هـاستـــــ ،
یکـــ نفــر هـمســفر سـختــی هـاستـــــ.
چــشـم تـا بـاز کـنیــم عــمرمــانـــ مـی گــذرد ،
مــا همـــه هـمســفریــم.....!!!
زندگــی زیبـــاستـــ... ای زیبــاپســند
زنده ؛ اندیشــانـــــ،بـه زیــبائی رســـند.
آنــقدر زیــباستـــــ اینـــ بــی بــازگشتـــــ
از بـرایشـــ مـی تـوانـــ از جـانـــ گـذشتــــ
زشـتی هـای آنـــ " هسـتـــــ تخصــیر مــــا.
درمسـیرشـ ، هرچـه نازیبــاستــــ آنـــ تدبیـر ماستـــــ .
زنـدگــی آبــــ روانـــی استــــ ؛ روانـــ مـی گــــذرد.
آنچــه تقـدیــر منـــ و تــوستــــ ، همـانـــ مــی گـــذرد
.
.
معشوقم تویی !
الهی! دانشمندی را خود کسب میکنیم ،
بینش مندی را به ما عطا کن!
الهی! عاشقم! معشوقم غنی است.
من تنها نظاره گر شوکت وجاه و جلال اویم!
آری معشوقم تویی ! معبودم تویی !
همه هستی من تویی ! مرا در یاب !
الهی! مهر ومحبت تودرقلبم، برایم بس است!
تا عشق تو رادردل دارم، جهنم هم برایم بهشت است!
الهی! عبادتت را می کنم نه از برای ،
کسب ثواب! و نه از برای تصاحب قطعه ای از بهشت!
تو را به پاس تمام نعمتهای داده ونداده ات شاکرم ؛و
برای نشان دادن ذره ای ازمحبتهایت عبادتت می کنم!
خدایا: مانند همیشه دستم راگرفته ای، رها مکن ... آمینـــــ
دستانـــ گره گشا!
برقرارکردن یک رابطه با افراد خوش بین، دوستانی امیدوار، یا همکاری خنده رو،
می تواند تاثیر بسیار مثبتی "در روحیه شما، ودر زندگی روزمره شما، داشته باشد.
حالا هر چقـدر صمیمیت ورفت و آمد شما با این گونه افراد بیشـــتر باشد،
اوقات شا د تری را هم در زندگی سپری خواهید کرد.
درد دل و مشورت کردن با دوستان صمیمی باعث آرامش روانی افراد می شود .
و به آنها در تصمیم گیری درست کمک می کند.
دوستی با افراد بامعرفت و خدا شناس" نصف عقل وخردمندی ست.
ولی کسانی که " دوستی آنها با حیله و نیرنگ ست ،
جز سر شکستگی ، چیزی به ارمغان نمی آورد.
مودت " دوست داشتنی که ابـــراز می شود،
احسا ساتی که برزبان رانده می شود وخاص هست.
ولی محبت " دوست داشتنی ، که ابراز نشود ، وعام هست.
پروردگارا " قلب مارا مملو ازمودت ودوستی خردمندانه وراه گشا "عنایت فرما.
ایزدا " ازتو متشکریم" ازاین همه دوستان مهربان وبا محبتی که بما عطا فرمودی.
خصوصا ؛ آنــ مهربانانی کـه :
بادستــ گره گشا وفکر گره گشایشـانـــ" موجبــ آرامشــ بی حد ماهستــند...
بارالها : دستــان گـره گشـا و فکـر گــره گشـا " به مـاهم عطـــا فـــرما .
دســتانی کـه کـمکــــ می کننــد "بــه همنـوعانــــ خــود،
مقدســــتر از دســـتانی هستـــند" کـه دعــــا می کننــد.
منـــ اینجــا .....
منـــ اینجــا مسـافــرم !
جهانگردی به دهکده ای رفت تا زاهد معروفی را زیارت کنــد .
و دید که زاهد در اتاقی ساده زندگی می کـــــند.
اتاقـــ پــر از کتابــــ بـــود "
و غیر از آن فقط میز و نیمکتی دیده می شــد!.
جهانگرد پرسید: لوازم منزلـــتان کجاستــــ؟...
جهانگرد پرسید: لوازم منزلـــتان کجاستــــ؟...
زاهد گفـتـــ: لــو ازم تــو کـــجاستــــ؟
جهانگرد گفتـــ :من اینجــا مسـافــرم.
زاهـــد گفتـــ: منـــ هـــم اینجـــا مسـافـــرم.!!!
جهانگرد گفتـــ :من اینجــا مسـافــرم.
زاهـــد گفتـــ: منـــ هـــم اینجـــا مسـافـــرم.!!!
روزهــــا ... روزهــا ... روزهــا... .....روزهـا ..........
فکر مـنـــ اینـــ استـــ و همــه شبـــ سخـنـم
کـه چـرا ؟ غـافـل از احـوال دلــــ خـویـشتـنم
از کــجا آمــده ام ؟ آمــدنـم بهــر چــه بـــود؟
بــه کجــا میــروم آخــر ؟ ننــمایـی و طنـــم؟
قصــه عادتـــــ.
سـاکنــانـــ دریـــــا"
پسـ از مـدتی صـدای امـواج را نمی شـنونــد ،
چــه تلــــخ استـــــــ :
.
.
.
قصه عادتـــــــــــ !
مـــرا بــه سـاحــلــ بــارانـــ ،بـه بـر دلـــم تنــگــ استـــــ.....
ای کــاشــ !
ایـــــ کاشــــــ " بـــه جـــای.....!
حــیا اجبــــــاری بود .
راستـــی و درستــی ،اجبـــاری بود.
کاشــــ " داشتـن مـعرفتـــ و " وجــدان اجبــاری بود.!
وجــــدان " یگانـه محکمـه ای ستـــــ ،
کـــه احتیـاج به قاضـی نـــدارد.....
چــه زیبــا گفتـــ : دکتـــرعلـی شــریعتــی "
وجــدان " صــدای خـــــدا ستـــــ .
به دنبالــــــ .
فقـــیر" به دنبال شادی ثروتمــــند.
و ثروتـــمند" به دنبال آرامشــ زندگی فقــیر استـــ.
کودک " به دنبال آزادی بزرگتر و بزرگتر" به دنبال شادی کودک استــــ.
پیــر " به دنبال قدرتـــ جـوان و جـوان "درپـی تجربه سالمند استــــ.
آنانـــ که رفتند" در آرزوی بازگشتند و آنانـــ که مانده اند"در رویای رفتنــــ.
خـــدایا " کدامینــــ پلــ" در کـجای دنیـا "شـکستــه استـــ.؟؟؟
کـه هیچکســ بــه مقصـد نمی رســد؟!
درهای بسته.
حضرتـــ یوسفـــ مى دانستـــ تمــام درهــا ،بسته هستند "
اما " با اطمینانــ به خــود و بــا امیــد بــه خــدای خــود
به سوی درهای بسته دوید
تمام درهای بسته به روی او باز شد …
“اگر تمام درهای دنـیا هم ،به رویتـــ بسته شدند ،
بــه طــرفـــ درهــای بســته بـــــــدو !
چون خــدای تــو و حضرتـــ یوسفـــ یکی ستــــ.
خدایا " کمکم کن تا"درهائی را که به رویم می بندی،
ندانسته نگشایم.
ودرهائی را که به رویم ، باز می کنی به اسرارنبندم.
طوطی وکلاغ:
ماجرای طوطی وکلاغ:
طوطی و کلاغ هر دوزشت بودند، نزد خدا آمدند.
طوطی شکایت کرد.
خدایا " چرا مارا زشت آفریدی ؟
وخدا رنگش را عوض کرد واو را زیبا...؛
اما کلاغ گفت:هر چه از دوست رسد نیکوست وشکایتی ندارم .
راضی هستم به رضای خدا !!!
نتیجه این شد که الان می بینیم "
طوطی ؛درقفس هستـــــــــ "و " کلاغ ، آزاد....آزاد.....
مثلــ نفسـ کشیدنــ
یــادمــانـــ بــاشــد:
همراهی خـــدا "با انسانـــ مثلــ نفسـ کشیدنــ استـــ:
آرام، بی صـدا، همیشگی کوله بارتــ را ببنــد...
شایـد اینـــ چنــد سحــر فرصتــ آخــر باشـد ،
کـه بـه مقصـد بـرسیـم!
خــدایا" نـه آنقـدر بزرگـم که بتوانـم ببخشـم...
نه آنقـدر کوچکـم که بتـوانـم نبـخشـم .
خــــدایا" بزرگـم کنـــ... تــا بشناسیم خــــدا را ...!
و بفهمیــم کـه یکــ عمــر چـه غافـل بـودیـم.
خـــدایا" ازخوابـــ غفلتـــ بیــدارمانــ کنــــــــــــ!
خــــدایــا ، خــــدایــا ، خــــدایــا !!! ...
روزها فکر منـــ اینـــ ستــ و همه شبـــ سخنم
کــه چـــــرا؟ غافلــ از احوالــ دلـــ خویشتنم
از کــجا آمـده ام؟ آمــدنم بهــر چــه بـود؟
بــه کجـــا میـروم آخــر ؟ننــمایی وطنــــم.
بازصبح شده!!!
خــــدایـــا " تــوراشــکر می کنم ، که دردو غـــم را آفـریدی .
تـورا شــــکر می کنم " که مرا در دریــای درد آبـــ دیده کردی!
ودرکــوره غـــم گداختی !...
خــدایــا" تو را شکر می کنم، بخاطر تمام نعمتهای بی شمارت
و شرمنده بخاطر تمام قدر ناشناسی های ناتمامم،
از تو می خواهــم، مرایـــاری کنی،
تا سخت ترین مشکلات حیـــات را عاشقانه تحمل کبم.
خــدایــا " شـکر... شـکر....شـکر..... شـکر......شـــ..
آیـــاشماتابه حال؟
جلسه غیبت = جلسه شیطانی
موضوع جلسه: بردن آبروی برادر مؤمن
رئیس جلسه: شیطان
دبیر جلسه: نفس اماره
منشی جلسه: هوای نفس
زمان جلسه: وقت بیکاری
مکان جلسه: هر کجا خدا فراموش شود
حضار جلسه: عناصر ضعیف الایمان
پذیرائی جلسه: گوشت برادر مؤمن
از شرکت در این جلسات جداً خودداری فرمائید!
پیامبر ِصلی الله علیه وآله وسلم :
در صورت نگهداری زبان و شرمگاه ؛ضمانت بهشت را داده است.
حال چقدر زبان را کنترل کرده اید؟
زبان با کلماتش شخصیت شما را ؛
تعیین و جایگاه شما را در بهشت و جهنم مشخص می نماید.
آیا زبان شما به ذکر خدا مشغول است؟
بـــه اجماع مسلمین ،غیبت جزو گناهان کبیره است.
غیبت نُقل زبان مردم شده،
گرچه می دانند غیبت کاری بس خطرناک و جزو گناهان کبیره است ،
ولی با این وجود باز هم از آن دوری نمی‌کنند .
به فرض مثال در نظر بگیرید،
اگر کسی شما را به مجلسی دعوت نموده ،
و با گوشت مردار از شما پذیرایی کند ،
برخورد شما در قبال این مهمانی چگونه خواهد بود؟!
آیا تا به حال... 