اشتباهی خونه یه خانم پیری رو گرفتم،
اومدم معذرتخواهی کنم، هی میگفت: علی جان تویی،
منگفتم : ببخشید مــادر اشتباه گرفتم،
باز میگفت: رضا جان تویی مــادر،
میگفتم : نـَه مــادر جان اشتباه شده ببخشید،
اسم سوم رو که گفت ،دلم شکستــــ،
گفتم: آره مــادر جون منم...،
زنگ زدم احوالتون رو بپرسم.
آنقدر مــــادر"""ذوق کرد ،که چشمهام خیس شد...
نکته عاطفی :
چه مادر و پدرها و پدربزرگها و مادربزرگهایی که :
چشم انتظار یه تماس کوچولو ،
فقط چند دقیقه ای از ما هستند.
از این عزیزان پراز خیر و برکت " دریغ نکنیم.
تا ازدعاهایشان که حتما:
سریع الاجابه هست؛بهره مندشویم.
یادمان باشد ...روزی هم ما در این جایگاه قرار خواهیم گرفت...
خـداونـدبـزرگـــ و مـهربــان "
فرزند رو بدلیل،هوس بما نمی دهد.بدلیل،عوض بما می دهد.!!!