مـــــــــــادرانـــــه   !!!

مـــــــــــادرانـــــه !!!

و لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْراً وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ
مـــــــــــادرانـــــه   !!!

مـــــــــــادرانـــــه !!!

و لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْراً وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ

از خاطرات علامه جعفری.

عـــلامه جعفری تعریف می کرد :  

  

تو یکی از زیارتام که مشهد رفته بودم  ؛

 

به امام رضــا (ع) گفتـــم :  

 

یـا امام رضــا (ع) دلم میخواد تو این زیارت  ؛

خودمو از نظرتون بشناسم ... 

که چه جوری منو می بینید ؛ 

نشونه شم این باشه که تا وارد صحنت شدم  ...  

از اوّلین حرفِ اولین کسی که با من حرف می زنه ...  

من پیـامـتونـو بگــیرم   ... 

گفتند: وارد صحن که شدم خانممو گم کردم .

اینور بگرد، اونور بگرد  ... 

یه دفعه دیدم داره میره خودمو رسوندم بهش .  

و از پشت سر صداش زدم که کجایی؟   

روشو که برگردوند دیدم زن من نیست بلافاصله بهم گفت: 

« خیلــی خـــری »  

حالا منم مات شده بودم ...  

که امام رضــا (ع) عجب رُک حرف میزنه

زنه دید انگار دست بردار نیستم دارم نگاش میکنم ... 

 

گـفتـش:   

 «  نـَه فقط خـودت پــدر و مـادر و جـَدو آبـادتـم خــرنـد» 

 

عـــلامه گفتن این داستان را " 

برای استاد مطهری تعریف کردم تا ۲۰ دقیقه می خندیدند

  

نظرات 1 + ارسال نظر
محدثه دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 02:11 ب.ظ http://www.sayeeroshan.blogsky.com

سلام
خاطره بامزه ای بود اما من شنیده بودم یه آدم بازاری بوده نه علامه جعفری...

سلام بر شما: ...
در خاطرات علامه جعفری خوندم ...نظر شما هم قابل احترام ست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد