فضیلت صدقه...
روزى حضرت عیسى (علیه السلام ) "
با اصحابش نشسته بودند : که مردى از کنار
آنان گذشت ، حضرت به یاران خود فرمود:
ایــنــــ مــرد خـواهــد مـــــرد.؟؟؟
پس از گذشت زمانى ،
دیدند آن مرد برگشت در حالى که یک بار هیزم حمل مى کند.
اصحاب پرسیدند اى روح الله ! به ما خبر دادى که
او مى میرد ولى الان مى بینیم که زنده است .
عیسى (علیه السلام ) به آن مرد گفت :
بار خود را بر زمین بگذارد. آن مرد بارش را بر زمین
گذاشت و آن را باز کرد،
ناگاه دیدند مار بزرگ سیاهى در حالى که سنگى در دهان داردُ
در بین هیزمهاست .
حضرت به آن مرد گفت : امروز چکار کرده اى ؟
او گفت : اى روح الله ! دو قرص نان داشتم ،
گدایى از کنارم گذشت ، یکى از آن دو قرص را به او دادم "
(یـعـنى اگـر تـصـدق آنـــــ یـک قـرصـــ نــانــــ نـــبود، ...
آن مار سیاه ، این مرد را مى گزید و مى کشت ) .