عَـمــو زنـجــیــر بــافـــــ...
عمـو زنجــیر بافـــ از ادبیــات عـامـه می آیـد کــه:
برای آن نمیتوان زمانی قائل شد ...
عـمـو زنـجـیـر بـافــــــ!
بلـــــه
زنجــیر مــنو بـافـــتی ...؟
بلـــــه
پشت کــوه انـداخــتی ...؟
بلـــــه
بابا اومــده ...!
چـی چـی آورده ...؟
نخــود و کـشمـش ...!
بخــور و بیـــا
با صــدای چــی ...؟
با صــدای آمـــوزگار مــهربان کلاس اول من"
( اسـتاد سـیـّد حـسن نیـــرزاده نــوری )
نــام واقـعی عـمو زنجیربافـــ،
اسـتاد سیّـد حـسن نیــرزاده نــوری
مـی باشـد.
روی مزار ایشان در صحن حرم حضرت عبدالعـظیم حسنی(ع)
این جـملات به چـشم می خــورد:
بـَچـّه ها خـانـه اُسـتاد اینـجاستــــ...
این آرامـگاه جـاودانـه کـالـبد عـشق و ایثــار
استاد سـیـّد حـسن نیــرزاده نــوری
فرزند دکـتر مـیر غـلامـحسـین نـَیـرزاده نوری
که در شـهریور ١٣۶٢ در سن ۵٣ سالگی
به دیـار یـار شـتافتـــ ، آمـوزگــاری کــه
طـَرحی نـُو در اَفـکـَند وَ بـا زمـزمه مَحـّبَتـــ "
گـریـز پـایان را ...
به مکتبــــ آورد و بـا رَه تـوشـه هایِ سَرشار از خدمت
بـه میـهـمـانی دوستـــ رفتـــ.
از آن ســوی پنـجــره ی آســمانـــ ...
کـارتـی بـرای دعـوتـــــ مـنـــ و تــو ...
بـه میـهمـانـی طـعمـی از بـاغ بــهشتــــــ ...
بـوی عطــر آلالــه هـا و زنبـق هـا مـی آیـد ...
درخـتان تـور سـفیـد بـه سـر مـی کـنند ...
و زمـینـــ تـوبـه از زمسـتانی سـرد ...
نسـیم مـهربـانـی دوستـــ مـی وزد ...
بلـبل مستــــ تـرانـه ی رسـتخیـز فصـل را مـی سـراید ...
و خـورشـید چـادر طـلایـی رنگـــ اش را ...
بـرای خـانـه تکـانـی بـه کـمر مـی بنـدد ...
آسـمانــــ ... آبـی از ابـــرها مـی شـود ...
ســبزه ... چـهره ی بـی جـان خـاکـــ را خضـابــــ مـی کـشد ...
کـودکـان از رقـص قـاصـدکـــ هـا شـاد ...
تپـش کـوچـه بـاغ از زایـش زنـدگــی ستـــ ...
بـاران بـهاری ... رنگـــ طـراوتـــ مـی دهـد بـه پـونـه و ریـحـانــ ...
و چلـچـلـه هــا ... روبـان هفتـــ رنگـــ را بـه آسـمان گــره خـواهـند زد ...
( رضــا روسـتا )
انساهایی که شتابزده و بی دقّت و عجولند در زندگی؛
و در هر کاری گوی سبقت را بدون فکر از دست دیگران می ربایند،
جوجه هایشان همیشه ... ناقص العضو هستند .
روز هــا ... گذشتــــ و گذشتــــ و گذشتـــــ ...
و آخرین روز " سوّمین فصل سال " پاییـــز 1392 شد ،
همه در تکــاپوی ؛ شمردن جــوجــه ها هستن ... !!!
آیــا تابحال جـوجـه های زندگـی تــونُ " شِــ مُ ر د ی ن ...؟
تعداد دل هایی را که " در ســـال 92 به دست آوردید ...!
تعداد لبخند هایی که بر لبِ خانــواده و مردم نشاندید ...!
تعداد اشکهایی که بخاطر مهر و محبتتان از سر شـوق ریختید ،
دستهای نیازمندانی را که عاشــقانه ؛ با عطوفت گرفتید ...
و تعداد قدمهایی که در کار خیر " بی ریــا برداشتید ،
و در آخــــر ... تمام دلـهائی رو که آروم و بی صــدا شکستید ...
یادتان باشد ...
زندگی چیزهائی نیست که جمع می کنید ؛
زندگی قلبهائی ست که جذب می کنید .
و ... ... ... ؟
جــوجــه های شــما " بــه زیبائی شمرده شد ...
امیــدوارم سـال دیگـر " جــوجــه های شــما "
آنقـدر زیـاد باشند که موقع شمردن از زیر دستتان فــرار کنن .
بـــگوئید "بـه هـرکسی کــه پــائیز را دوستـــ نـدارد...
پــائیــز " هـمان بـــهاری ستــــ کــه :
عــاشق شده استــــ و رنـگش پــریده ...!!!
زنـدگـی" تــکرار پــائیــزستــــ...بـایـد دیـد و رَفتـــ .
پس از به خاک سپردن پیکر مبارک حضرت على(ع)، در روز 21 ماه رمضان ؛
امام حسن مجتبی(ع) به منبر رفتند و خطبه اى خواندند.
پس از خواندن خطبه فرمان دادند؛
تا ابن ملجم را حاضر کنند، امام(ع) به او فرمودند:
چه چیز تو را بر آن داشت تا امیرالمؤمنین (ع)را شهید و رخنه در دین اندازی...
ابن ملجم گفت: با خدا عهد کرده بودم پدر ترا به قتل برسانم،
لاجرم به عهد خود وفا نمودم...
در تاریخ آمده ابن ملجم گفت: مرا سرّى است که مى خواهم در گوش تو بگویم،
حضرت مانع شدند و فرمودند:
اراده کرده از شدت عداوت گوش مرا با دندان برکند.
حضرت علی(ع) در آخرین ساعات زندگی به مدارا با ابن ملجم وصیت کردند.
پس از شهادت حضرت علی(ع)،
ابن ملجم را برای قصاص نزد امام حسن (ع) پسر حضرت علی(ع) آوردند.
امام حسن(ع) به وصیت پدرشان،
با یک ضربه شمشیر ابن ملجم را قصاص کردند.
بعد از به درک واصل شدن؛ ابن ملجم ؛
مردم به سوی قطام ملعونه فاسقه هجوم آوردند و
او را با شمشیر به درک فرستادند و جـثهاش را بیرون کوفه سوزانیدند.
ابن بطوطه متوفی سال 779 هجری گفته است:
هنگامی که به کوفه مسافرت کردم، در غربی جبانه کوفه در زمینی سفید،
زمینی بسیار سیاه دیدم و علت را پرسیدم. گفتند: اینجا قبر ابن ملجم است.
عادت اهل کوفه این است که هر سال هیزم زیادی میآوردند.
و 7 روز در این مکان میسوزانند.
.
.
عجایب هفتگانه جهان :
معلمی از دانش آموزان خواست ؛
تا عجایب هفتگانه جهان را فهرست وار بنویسند.
دانش آموزان شروع به نوشتن کردند.
معلم نوشته های آنها را جمع آوری کرد.
با آن که همه جواب ها یکی نبودند ؛
بیشتر دانش آموزان به موارد زیر اشاره کرده بودند:
اهرام مصر،... تاج محل ،...
کانال پاناما،.... دیوار بزرگ چین،...
در میان نوشته ها :
کاغذ سفیدی نیز به چشم می خورد.
معلم : این کاغذ سفید مال چه کسی است؟
یکی از دانش آموزان دست خود را بالا برد.
معلم پرسید: دخترم چرا چیزی ننوشتی؟
دخترک جواب داد:
عجایب موجود در جهان خیلی زیاد هستند و
من نمی توانم تصمیم بگیرم که کدام را بنویسم.
معلم گفت:
بسیار خوب، هر چه در ذهنت است به من بگو،
شاید بتوانم کمکت کنم.
به نظر من عجایب هفتگانه جهان عبارتند از :
لمس کـردن، چـشیدن، دیـــدن، شـنیــدن،
احسـاس کـردن،خنــدیـدن و عشـق ورزیــدن.
پـس از شـنیدن سخنـان دخـتـرکـــــ،
کـلاس در سکوتـی مـحض فـرو رفـتـــــ.
آری عـجایب واقـعی هـمین نـعمتهایی هستند :
کـه مـا آنـها را سـاده و مـعمولی مـی بـینیــم.
ونـــــیز'"'"
بــه (ایتالیائی: Venezia) جزیرهای در شمال ایتالیا" که
در میان دریای آدریاتیک قرار گرفتهاست و بصورت
جزیره های، کوچک است که جزیرهها به وسیلهٔ ؛
کانالهایی از هم جدا شدهاند وتردد در شهر؛
به وسیله قایق، صورت میگیرد.
شهر ونیز یکی ازشهرهای گردشگرپذیر جهان است و
سالانه میلیونها گردشگر به این شهر میروند .
از دیدنیهای این شهر میتوان به میدان سن مارکو"
محل دفـن مـرقــس "یکی ازحـواریون،
حضرت مسیح که به سـن مارکـو" مشهور است.
شهر ونـیز"به خاطر شـکل عجـیب و
همچنین تعدد آثار تاریخی وهنری و معماری
در لیست میراث جهانی یونسکو نیز قرار گرفته "که
همین امر موجب شده سالانه بیست میلیون گردشگر؛
ازسرتا سرجهان برای دیدن این شهرزیبا به ایتالیا سفرکنند.
شهر ونیز به صورت امروزی در سال ۸۰۰ بعد از میلاد ،
با پـیشـینه زیـستی ما قـبل تاریخ به وجود آمده است.
سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی می کرد که وزیری داشت.
وزیر همواره می گفت: هر اتفاقی که رخ می دهد به صلاح ماست.
روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد ،
اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید، وزیر که در آنجا بود ؛
گفت: نـگــــران نبـــاشیــد ؛
تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست !
پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق ،
ناراحت شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد…
چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند.
پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و
وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد،
پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیله ای رسید،
که مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند،
زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند ،
زیــرا تـصـــور کــردنــد ،
وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست!!!
پادشاه را در برابر تندیســـ الـــهــــــه خـود بـستنــد "
تا وی را بکشند، اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید:
چگونه می توانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید ،
در حالی که "وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید !!!
به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد.
پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت:
اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه می گفتی :
هر چه رخ می دهد به صلاح شماست ...."
زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگی ام نجات یابد،
امــا در مــورد تـــو چی؟
تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟!!
وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمی بینید، اگر من به زندان نمی افتادم ،
مانند همیشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زمانی که،
شــما را قـربـانـی نـکـردند ،
مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب می کردند،
بنابراین می بینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود!
نادر شاه افشار ؛عزم تسخیر هندوستان ؛ در راه بود،
کودکی را دید.
که به مکتب میرفت... از او پرسید: پسر جان چه میخوانی؟
گفت:در مکتب " قرآن می خوانم.
کدام سوره قرآن رامی خوانی؟
سوه مبارک" انا فتحنا لک فتحا مبینا.!
نادر از پاسخ او بسیار خشنود وخوشحال شد ،
و از شنیدن ( آیه سوره مبارک ؛فتح )
به پیروزی تسخیر هندوستان مطمئن شد.
کمی پول به پسر،هدیه داد . اما پسر از گرفتن آن ابا کرد.
نادر شاه گفت: چر ا نمی گیری؟
گفت: مادرم ناراحت می شود، و میگوید:این پول را از کجاآورده ای.؟
نادر گفت: به او بگو " نادر شاه داده است.
پسر گفت: مادرم باور نمیکند.میگوید:
نادر شاه ،مردی سخاوتمند است.
او اگر به تو پول میداد ، این مقدار نمی داد. زیادتر میداد.
حرف او بر دل نادر نشست. چند برابر در دامن او ریخت...
چنانچه مشهور تاریخ است ،
در آن سفر نادر شاه بر حریف خویش محمد شاه گورکانی پیروز شد.!!!
دولت آمریکا در بیانیهای مشارکت مردم ایران در انتخابات ریاست جمهوری را تبریک گفت.
به گزارش خبرگزاری فارس/a>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/> به نقل از خبرگزاری رویترز، کاخ سفید باصدور بیانیهای
اعلام کرد: «به رای مردم ایران احترام میگذاریم و بابت مشارکت سیاسی آنها
در انتخابات تبریک میگوییم.»
در این بیانیه آمده است که دولت آمریکا برای تعامل با ایران برای دستیافتن
به راهحل سیاسی در موضوع هستهای آماده است.
ساعاتی پیش مصطفی محمدنجار وزیر کشور ایران گفت:
حجتالاسلام والمسلمین «حسن روحانی»
با کسب 18میلیون 613 هزار 329 رأی،پیروزمیدان شد.
انتخاب یک روحانی، نشان دهنده اقبال مستدام مردم ایران به روحانیت است.
به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری فارس/a>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/> وبلاگ دوئل نوشت:
باز هم روی دشمن کم شد؛ دقیقاً همین موضوع، مهمترین پیام حماسه سیاسی مردم بود.